به نام خدا و برای خدا
شب عروسی مان در آن گیر و دار و پذیرایی از مهمان ها ،
به من گفت : "بیا نمازجماعت بخونیم "
گفتم : " نه.. الان درست نیست...آخه مردم چی میگن؟ "
گفت : " چی می خوان بگن؟ "
گفتم : "می خندن به ما "
گفت : به این چیزا اصلاً اهمیت نده .."
اذان که گفته شد بلند شد نماز بخواند.دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود .
از همه مهمان ها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت . همه هاج و واج به هم نگاه
می کردند . نما جماعت در مجلس عروسی؟
عجیب بود .. سابقه نداشت...کم کم همه آماده ی نماز شدند ...
گفتند : "به شرط این که خود داماد امام جماعت بشه ..!!! "
با اصرار همه ، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم ...
نمازی که هیچ وقت از حافظه مان پاک نمی شود ...
راوی : همسر شهید سید مسعود طاهری
منبع : کتاب به رنگ صبح ، سبک زندگی شهدا در خانواده